زیباترین عکس های دنیا، در اتاق های تاریک ظاهر می شوند؛
پس هر وقت در تاریکی زندگی قرار گرفتی؛
بدان که خدا می خواهد از تو تصویری زیبا بسازد ...
زیباترین عکس های دنیا، در اتاق های تاریک ظاهر می شوند؛
پس هر وقت در تاریکی زندگی قرار گرفتی؛
بدان که خدا می خواهد از تو تصویری زیبا بسازد ...
گفتیم چرا نیامدی، حق داری؛
تعطیل تر از جمعه، خود ما هستیم ...
تقوا؛
گمنام ترین انسانِ روی زمین را؛
سرشناس ترین انسانِ آسمان می کند ...
حسین علیه السلام همچون خورشیدی، قرنهاست که هر روز می درخشد و تازگی دارد ...
افسوس از چشم هایی که تنها ده روز از سال ، از نورش بهره می برند ...
صلی الله علیک یا أبا عبدالله ...
طولانی ترین سفر انسان؛
سفر به درون خود است ...
منبع: مرجان سرخ
رمانتیک ترین داستان عاشقانه؛
رومئو و ژولیت نیست که با هم از دنیا رفتند؛
بلکه قصه ی پدر بزرگ و مادربزرگ است؛
که به پای هم پیر شدند ...
ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺨﺸﯿﺪ؛
ﺯﯾﺮﺍ ﺁﻧﺎﻥ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﮐﻔﺸﻬﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯾﻢ
ﮐﻮﭼﮑﻨﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﮔﺎﻣﻬﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺎﺯ می دارند .
وقتی چترت خداست؛
بگذار ابر سرنوشت؛
هر چقدر می خواهد ببارد ...
پروردگارا؛
اینک، سکان زندگی طوفان زده ام را به تو می سپارم؛
می دانم که نتیجه ی این اعتماد و توکل، آرامش است ...
بخشش را "بخش کن"... محبت را "پخش کن" ...
غضب "پریشانی" است... نهایتش "پشیمانی" است ...
"به طرف" گوش بده... "بی طرف" نظر بده ...
شکیبایی... بر هر "دعوایی"، "دواست"...
هر چه "بضاعتمان" کمتراست ... "قضاوتمان" بیشتر است...
وقتی "عصبانی" هستم ... "لب به لبخند" نمی زنم!
با "خویشتنداری" ... "خویشاوند داری" ...
"بخشش" ... پاک کن "رنجش" ...
به "خشم" ... "چشم" نگو ...
در اینکه با هم "تفاوت داریم"... با هم "تفاهم داریم"!؟
موقع عصبانیت... "داد نزن" خود را "باد بزن"!
سوء تفاهم، "تیر خطایی" است... که از "گمان" رها می شود!
انسان "خوشرو" ... گل "خوشبو" ست.
"آتشنشان" باش ... "آتشفشان" نباش ...
از دورویی "دوری" کنیم... جای "دوری" نمی رود!
وقتی "دور هم" جمع نشدیم ... "دور از هم" منها شدیم!
از "تنفر" ... "متنفرم" ...
"می توانست" اینطور نباشد... "می توانم" اینطور نباشم ...
دنیا مثل شهربازی شده؛
جایزه بازی با آدما؛
یه عروسک دیگه است ...!
هر وقت خسته شدی به دو چیز فکر کن:
آنهایی که منتظر شکست تو هستند تا به تو بخندند
آنهایی که منتظر پیروزی تو هستند تا با تو بخندند …
دلم هوس یک دوست قدیمی کرده...
یک رفیق شش دانگ...
یک آرام دل،
کسی که امتحانش را در رفاقت پس داده...
و دیگر محک زدن و زیر و رو کردنی در کار نباشد...
رفیقی که،
من نگویم و او بشنود...
بخندم و حجم بغض را در خنده ام ببیند...
رفیقی که بگویمش برو،
امـــــــا بـــــــــماند...
وقتی ماندنش آرامم می کند …
"سید مهدی موسوی"