هنر و ادبیات

هنر و ادبیات

سلام
قدمتون به روی چشم ^_^
این وب متعلق به شماست.
کپی از مطالب و تصاویر هم آزاد
ممنون از بازنشرتون :)

بایگانی

دوچرخه سواری با خدا!

پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۰۲ ب.ظ

 

من در ابتدا خداوند را یک ناظر ؛ مانند یک رئیس یا یک قاضی می دانستم که دنبال شناسائی خطاها یی است که من انجام داده ام و بدین طریق خداوند میداند وقتی که من مردم؛ شایسته بهشت هستم و یا مستحق جهنم .

وقتی قدرت فهم من بیشتر شد؛ به نظرم رسید که گویا زندگی تقریبا مانند دوچرخه سواری با یک دوچرخه دو نفره است و دریافتم که خدا در صندلی عقب در پا زدن به من کمک می کند.

نمی دانم چه زمانی بود که خدا به من پیشنهاد داد جایمان را عوض کنیم؛ از آن موقع زندگی ام بسیار فرق کرد؛ زندگی ام با نیروی افزوده شده او خیلی بهتر شد؛ وقتی کنترل زندگی دست من بود من راه را می دانستم و تقریبا برایم خسته کننده بود ولی تکراری و قابل پیش بینی و معمولا فاصله ها را از کوتاهترین مسیر می رفتم.
 
اما وقتی خدا هدایت زندگی مرا در دست گرفت؛ او بلد بود...
از میانبرهای هیجان انگیز و از بالای کوهها و از میان صخره ها و با سرعت بسیار زیاد حرکت کند و به من پیوسته می گفت : « تو فقط پا بزن ».

من نگران و مظطرب بودم پرسیدم « مرا به کجا می بری ؟ » او فقط خندید و جواب نداد و من کم کم به او اطمینان کردم !
 
وقتی می گفتم : « میترسم » . او به عقب بر میگشت و دستانم را می گرفت و من آرام می شدم .

او مرا نزد مردمی می برد و آنها نیاز مرا بصورت هدیه می دادند و این سفر ما، یعنی من وخدا ادامه داشت تا از آن مردم دور شدیم .

خدا گفت : هدیه را به کسانی دیگر بده و آنها بار اضافی سفر زندگی است و وزنشان خیلی زیاد است؛ بنابراین من بار دیگر هدیه ها را به مردمانی دیگر بخشیدم و فهمیدم « دریافت هدیه ها بخاطر بخشیدن های قبلی من بوده است » و با این وجود بار ما در سفر سبک تر است .

من در ابتدا در کنترل زندگی ام به خدا اعتماد نکردم؛ فکر می کردم او زندگی ام را متلاشی می کند؛ اما او اسرار دوچرخه سواری « زندگی » را به من نشان داد و خدا می دانست چگونه از راههای باریک مرا رد کند و از جاهای پر از سنگلاخ به جاهای تمیز ببرد و برای عبور از معبرهای ترسناک پرواز کند.

ومن دارم یاد می گیرم که ساکت باشم و در عجیب ترین جاها فقط پا بزنم و من دارم از دیدن مناظر و برخورد نسیم خنک به صورتم در کنار همراه دائمی خود « خدا » لذت می برم و من هر وقتی نمی توانم از موانع بگذرم؛ او فقط لبخند می زند و می گوید :  پابزن!

 

منبع: داستان ها و حکایت های کوتاه

نظرات  (۷)

چه زیبا
اماسالهاست که دوچرخموگم کردم
پاسخ:
سلام دوست عزیز
پس با چی مسیر زندگی رو طی می کنید؟ سوار هر وسیله ای باشید خدا در کنارتونه.
از حضورتون تشکر می کنم.
سلام
ممنون که مهمانم بودید.
همیشه محتاج دوپای فرتوت وخسته ام بودم وهستم .وهمیشه چترخداروروسرم حس کردم.
پاسخ:
سلام
از دلنوشته های زیباتون نهایت لذت رو بردم. 
امید که در پناه مهر الهی مستدام و ماندگار باشید.
ازداشتن دوستی مهربان وزیبااندیشی چون شماخوشحالم
شادباشی ومسرور
پاسخ:
خوشحالم که منو در زمره دوستانتون قرار دادید و از این بابت تشکر می کنم
ایام به کام

با سلام.وب سایت شما با افتخار درفهرست وبلاگ های ادبی وب سایت اشعار درج گردید.
سپاس از مطالب خوبتان.
پاسخ:
سلام دوست گرامی
از لطف و مهر نگاهتون سپاسگزارم
شما هم با افتخار لینک شدید

خیلی عالیه
خدا همیشه همراهتون
پاسخ:
از لطف و محبتتون ممنونم دوست عزیز
در پناه مهر الهی مستدام و پایدار باشید
ممنون
پاسخ:
از حضورتون سپاسگزارم.
۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۴:۴۸ دل بیقرار
لایک
عالی بود
پاسخ:
ممنونم دوست عزیز

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">