هنر و ادبیات

هنر و ادبیات

سلام
قدمتون به روی چشم ^_^
این وب متعلق به شماست.
کپی از مطالب و تصاویر هم آزاد
ممنون از بازنشرتون :)

بایگانی

۹ مطلب با موضوع «ادبی» ثبت شده است

بیگانه آلبر کامو کتابیست که باید چند بار خوانده شود. داستان این کتاب درباره ی مردی است که متفاوت از دیگران و جامعه ایست که در آن زندگی می کند و نام بیگانه از همین جهت بر این کتاب گذاشته شده. مورسو، شخصیت اصلی داستان، نسبت به تمام وقایعی که در اطرافش روی می دهد کاملا بی تفاوت است و معتقد است که انسان هیچ نقشی در این رویدادها ندارد. او در عین صداقت و به دور از تظاهر و ریاکاری نسبت به همه کس و همه چیز بی تفاوت است و هیچ اراده ای به پیشرفت در زندگی ندارد. اما آن چه کامو در این داستان می خواهد به ما نشان بدهد پوچ انگاری شخصیت داستان نیست یا حتی تبلیغ عقاید او، بلکه نویسنده در صدد است فردی متفاوت و بیگانه در اجتماع را به تصویر بکشد. فردی که اطرافیانش نمی توانند عقاید و تفکراتش را بفهمند و چون قادر به درکش نیستند او را تهدیدی برای اجتماع خود می پندارند و سعی در حذفش از جامعه را دارند. 

مورسو ناخواسته و بدون قصد قبلی مرتکب قتل می شود اما غم انگیز ترین قسمت داستان جلسه ی محاکمه ی وی است. آنجا که دادستان تمام رویدادهای شخصی و نامرتبط با جرمش را به هم ربط می دهد و داستانی جدید برای مقصر دانستنش خلق می کند به طوری که معلوم نمی شود آیا او برای عقاید، تفکرات و رفتارهای شخصیش در گذشته محاکمه می شود و یا برای جرمش! در آخر هم دادگاه مورسو را محکوم به اعدام با گیوتین می کند.
اگر برای کسی پیش آمده باشد که در جمعی به خاطر متفاوت بودن از دیگران مورد قضاوت های بیجا قرار گرفته باشد و آن جمع برای مقصر قلمداد کردن این فرد داستان هایی را با کنکاش در زندگی شخصی اش درست کرده باشند تا به عنوان یک هنجار شکن مجبور به طرد از آن جمع شود، آن وقت می تواند درک بهتری از بیگانه بودن در داستان کامو داشته باشد.

بیگانه داستانی فلسفی است و هر جمله از این کتاب می تواند مفهومی خاص برای مخاطب داشته باشد. شاید شما درکی کاملا متفاوت از ان چه در این مطلب نگاشته شده، داشته باشید. 

 

 

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۸ ، ۲۰:۲۱

مادر از همه ی ما ضعیف تر بود؛

نه بخاطر غصه های مشترکمان،

بلکه بخاطر همدردی هایی که

با تک تک ما کرده بود...

برگرفته از رمان قصر اثر

فرانتس کافکا (فصل پانزدهم، صفحه 121)

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۴۱

خانه ی دوست کجاست؟

خانه دوست در آن عرش خداست؛

خانه ی دوست در آن قلب پر از نور خداست؛

و فقط دوست، خداست ...

 

۲۴ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۱ ۲۳ مهر ۹۵ ، ۲۱:۲۶

خودت را ببخش تا زندگی ات تباه نشود؛

 

و این را بدان که فقط انسان مرده، اشتباه نمی کند...

 

 

۱۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۵ ، ۱۲:۳۵

از آدم‌ها بگذر!

دلت را گنده‌تر کن …

ناراحت این نباش که چرا جاده‌ی رفاقت با تو همیشه یکطرفه است …

مهم نیست اگر همیشه یکطرفه‌ای

شاد باش که چیزی کم نگذاشته‌ای

و بدهکار خودت، رفاقتت و خدایت نیستی ...

 

 

 

۱۲ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۵ ، ۲۲:۵۸

منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد

در پرنده شدن خویش بکوش

پرندگان تیزپروازی انتظارت را می کشند

اوج بگیر ...

 

۲۲ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۵۱

عزیز می گه:

مردها، هر قدر هم که بزرگ بشن و باسواد بشن و پولدار بشن باز هم مثل بچه ها هستن؛

زود قهر می کنن زود پشیمون می شن زود هم آشتی می کنن؛

ممکنه جلوی زنا چیزی نگن اما تنها که شدن شروع می کنن به بغض کردن؛

برای همینه که کسی گریه مردها رونمی بینه؛

زن ها هر چقدر کوچیک باشن؛ اما مادرن و پناه مردها هستن؛

حتی دختر کوچولوها پناه باباهاشون هستند ...

 

برگرفته از کتاب "روی ماه خداوند را ببوس"

نوشته ی مصطفی مستور
صفحه ی 87 نشر مرکز 1379
 
۱۵ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۱۶

گروتسک (Grotesque) واژه ای ایتالیایی و نوعی سبک، مفهوم و اصطلاح در مجسمه سازی، هنرهای تزیینی، نقاشی، طراحی، معماری، هنرهای نمایشی، زیبایی شناسی و ادبیات به شمار می آید. در گروتسک می‌توان ناهنجاری، عجیب و عبث بودن، خنده‌دار، وحشت و بیش از همه عنصر خیال را یافت.

گروتسک، ناهنجار است، زیرا حقیقت را تحریف کرده و از شکل می‌اندازد تا محتوای آن را هیولاگونه ساخته، به آن برجستگی داده و به نمایش‌ بگذارد. در جوهرش، عجیب و غریب است چون به گونه ‌ای غافل‌گیر کننده از مرز آن چه که عادی است، درمی ‌گذرد و در عین خنده‌دار بودن، وحشت‌ آفرین است.  گروتسک ابتدا در نقاشی مورد استفاده قرار می‌گرفت و خیلی بعد به دیگر عرصه‌های هنری راه یافت و با همین تلفظ وارد زبان‌های فرانسه، انگلیسی، آلمانی و فارسی شد.

داستان «مسخ» کافکا که پیشتر به نقد و بررسی آن پرداخته شد، بهترین نمونه برای نشان دادن گروتسک در ادبیات است.

گروتسک نقاب از ظاهر انسانی که برای خود ساخته ایم بر می دارد و حیوانیت درون را آشکار می کند و از همین روست که انسان با دیدن خود واقعی خود هراسان به فکر فرو می رود. در گروتسک خنده در گلو خفه می شود و بر  لب می ماند و مخاطب از خود می پرسد آیا این چهرۀ واقعی من است؟

پس می توان گفت:

"هدف گروتسک خنداندن نیست بلکه واداشتن به تفکر است"

 

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۷