بعضی چیزها نیاز به دل ندارند
مثل همین تک درخت دود گرفته ی کنار پیاده رو
که می خواهد یک تنه برای این خیابان شلوغ
اکسیژن بسازد
"محسن حسینخانی"
بعضی چیزها نیاز به دل ندارند
مثل همین تک درخت دود گرفته ی کنار پیاده رو
که می خواهد یک تنه برای این خیابان شلوغ
اکسیژن بسازد
"محسن حسینخانی"
می آیی
با انار و آینه در دست هایت
یک دنیا آرامش در چشم هایت
و قناری کوچکی در حنجره ات
که جهان را
به ترانه های عاشقانه میهمان می کند.
می دانم تاپلک به هم بزنم
می آیی
و با نگاهت
دشت ها را کوه
کوه ها را پرنده می کنی
به قول فروغ: من خواب دیده ام!
"رضا کاظمی"
حوصله کن بلبلِ غمدیدهی بیباغ و آسمان
سرانجام این کلیدِ زنگزده نیز
شبی به یاد میآورد
که پشتِ این قفلِ بَد قولِ خسته هم
دری هست، دیواری هست
به خدا ... دریایی هست!
"سید علی صالحی "
بیا از ابر دل، شبنم بسازیم
بیا از درد دل، مرهم بسازیم
نگو گشتیم آدم را ندیدیم
خدایی کن، بیا آدم بسازیم
"مجتبی کاشانی"
وقتی دلی برای دلی تنگ می شود انگار پای عقربه ها لنگ می شود
تکراری اند پنجره ها و ستاره ها
خورشید، بی درخشش و گل، سنگ می شود...
هرکس به جز عزیز دلت یک غریبه است
وقتی دلت برای دلی تنگ می شود...
"نغمه مستشار نظامی"
,
کم نیستند شادی ها، حتی اگر بزرگ نباشند...
چه آسان تماشاگر سبقت ثانیه هاییم و به عبورشان می خندیم
چه آسان لحظه ها را به کام هم تلخ می کنیم
و چه ارزان می فروشیم لذت با هم بودن را
چه زود دیر می شود و نمیدانیم که:
فردا می آید شاید ما نباشیم!
"سید علی صالحی"
یک شاخه
در سیاهی جنگل
به سوی نور
فریاد می کشد.
"احمد شاملو"
کودکیام را به من میبخشد
و آغوش تو، آرامشی بهشتی
و دستهای تو، اعتمادی که به انسان دارم
چقدر از نداشتنت میترسم
"عباس معروفی"
مادر شاهکار طبیعت است
"یوهان ولفگانگ گوته"
به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد
"حسین پناهی"
جاده های بی پایان را دوست دارم
دوست دارم باغ های بزرگ را
رودخانه های خروشان را
من تمام فیلم هایی که در آنها
زندانیان موفق به فرار می شوند
دوست دارم
دلتنگ رهایی ام
دلتنگ نوشیدن خورشید
بوسیدن خاک
لمس آب
در من یک محکوم به حبس ابد
پیر و خمیده
با ذره بینی در دست
نقشه های فرار را مرور می کند.
"رسول یونان"
از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشدهای؟
پاسخم داد: در ترساندن دیگران برای من لذت به یاد ماندنی است،
پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمیشوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم:
راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!
گفت: تو اشتباه میکنی!
زیرا کسی نمیتواند چنین لذتی را ببرد،
مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!
"جبران خلیل جبران"
,,
پیش از آن که واپسین نفس را برآرم
پیش از آن که پرده فرو افتد
پیش از پژمردن آخرین گل
بر آنم که زندگی کنم
بر آنم که عشق بورزم
برآنم که باشم در این جهان ظلمانی
در این روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای پر از کینه
نزد کسانی که نیازمند منند
کسانی که نیازمند ایشانم
تا دریابم ، شگفتی کنم ، باز شناسم
که می توانم باشم، که می خواهم باشم
تا روزها بی ثمر نماند
ساعت ها جان یابد
لحظه ها گران بار شود
هنگامی که می خندم
هنگامی که می گریم
هنگامی که لب فرو می بندم.
"مارگوت بیکل"
,
کم نیستند شادی ها، حتی اگر بزرگ نباشند...
چه آسان تماشاگر سبقت ثانیه هاییم و به عبورشان می خندیم
چه آسان لحظه ها را به کام هم تلخ می کنیم
و چه ارزان می فروشیم لذت با هم بودن را
چه زود دیر می شود و نمیدانیم که:
فردا می آید شاید ما نباشیم!
"سید علی صالحی"
دلم هوس یک دوست قدیمی کرده...
یک رفیق شش دانگ...
یک آرام دل،
کسی که امتحانش را در رفاقت پس داده...
و دیگر محک زدن و زیر و رو کردنی در کار نباشد...
رفیقی که،
من نگویم و او بشنود...
بخندم و حجم بغض را در خنده ام ببیند...
رفیقی که بگویمش برو،
امـــــــا بـــــــــماند...
وقتی ماندنش آرامم می کند …
"سید مهدی موسوی"
پرنـــده در صدای خوشش
رنج و درد و ماتـــم نیست
پرنده اهل شکــوه و اهل گلایه و غــم نیست
خوش به حال هوایش و خوش به حال دلش
و خوش به حال پرنـــده
که مثل آدم نیست
"مجتبی کاشانی"