به یکدیگر مِهر بورزید اما از مِهر بَند نسازید؛
بگذارید که مِهر دریای مواجی باشد در میان دو ساحل روح های شما ...
«جبران خلیل جبران»
به یکدیگر مِهر بورزید اما از مِهر بَند نسازید؛
بگذارید که مِهر دریای مواجی باشد در میان دو ساحل روح های شما ...
«جبران خلیل جبران»
یا ضامن آهو، دل شکسته ی من؛
به پای بوس نگاهت، غریب می آید؛
آری!
حَرَمَت، قبله ی دل های شکسته است؛
با همه ی نگرانی ها و غم هایش؛
همین که دلش را؛
به پنجره فولاد تو گره می زند؛
آرام می گیرد؛
این را بارها، از کبوتر های حَرَمَت شنیده ام ...
ما آدمها دو سبد با خودمون داریم...
یکی جلومون آویزونه، یکی هم پشتمون.
نکات مثبت و خوبی هامونو میندازیم تو سبد جلویی، عیبهامونو تو سبد پشتی.
وقتی تو مسیر زندگی داریم راه میریم، فقط دو چیزو میبینیم:
خوبیهای خودمون و عیبهای نفر جلویی.
"پائولو کوئیلو"
کائنات وجودی واحد است. همه کس و همه چیز با نخی نامرئی به هم بستهاند. مبادا آه کسی را در آوری، مبادا دیگری را مخصوصاً اگر از تو ضعیف تر باشد بیازاری. فراموش نکن اندوه آدمی در آن سر دنیا ممکن است همه انسان ها را اندوهگین کند و شادمانی یک تن همه را شاد کند.
"الیف شافاک"
برگرفته از کتاب: ملت عشق
آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند:
اول این که توسط استادان بوجود آمده اند
دوم این که تعدادشان کم است
پس: شما گنج پر ارزشی هستید؛
زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید.
«آگ ماندینو»
کلاس اول دبستان، یزد بودم
سال ١٣٤٠، وسطای سال
اومدیم تهران
یه مدرسه اسمم را نوشتند،
شهرستانی بودم،
لهجه غلیظ یزدی و گیج
از شهری غریب
ما کتابمان دارا آذر بود
ولی تهران آب بابا
معضلی بود برای من،
هیچی نمی فهمیدم
البته تو شهر خودمان هم
همچین خبری از شاگرد اول بودنم نبود ولی با سختی و بدبختی
درسکی می خواندم.
تو تهران شدم شاگرد تنبل کلاس
معلم پیر و بی حوصله ای داشتیم
که شد دشمن قسم خورده من
هر کس درس نمی خواند می گفت: می خوای بشی فلانی و
منظورش من بینوا بودم
با هزار زحمت رفتم کلاس دوم
آنجا هم از بخت بد من، این خانم شد معلممان
همیشه ته کلاس می نشستم و گاهی هم چوبی میخوردم که
یادم نرود کی هستم!!
دیگر خودم هم باورم شده بود که شاگرد تنبلی هستم تا ابد.......
کلاس سوم یک معلم جوان و زیبا آمد مدرسه مان
لباسهای قشنگ می پوشید و خلاصه خیلی کار درست بود،
او را برای کلاس ما گذاشتند،
من خودم از اول رفتم ته کلاس نشستم. می دانستم جام اونجاست
درس داد، مشق گفت که برای فردا بیارین.
انقدر به دلم نشسته بود که تمیز مشقم را نوشتم
ولی می دانستم نتیجه تنبل کلاس چیست فرداش که اومد، یک خودنویس خوشگل گرفت دستش و شروع کرد به امضا کردن مشق ها..
همگی شاخ در آورده بودیم
آخه مشقامون را یا خط میزدن یا پاره می کردن ،
وقتی به من رسید با ناامیدی مشقامو نشون دادم،
دستام می لرزید
و قلبم به شدت می زد.
زیر هر مشقی یه چیزی مینوشت ,
خدایا برا من چی می نویسه؟
با خطی زیبا نوشت:
عالی
باورم نمی شد
بعد از سه سال این اولین کلمه ای بود که در تشویق من بیان شده بود
لبخندی زد و رد شد سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم به خودم گفتم هرگز نمی گذارم بفهمد من تنبل کلاسم به خودم قول دادم بهترین باشم...
آن سال با معدل بیست شاگرد اول شدم و همینطور سال های بعد
همیشه شاگرد اول بودم وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور در کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم
یک کلمه به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد.
چرا کلمات مثبت و زیبا را از دیگران دریغ می کنیم؟؟؟؟
به ویژه ما
پدران، مادران، معلمان، استادان، مربیان، رئیسان و ...
خاطره ای از
استاد محمد شاه محمدی
استاد مدیریت و روانشناسی
چیز های خوب به سراغ کسانی
می روند که باور دارند،
چیزهای بهتر به سراغ کسانی
می روند که صبر می کنند،
و بهترین چیزها به سراغ کسانی
می روند که تلاش می کنند و
هیچ گاه
تسلیم نمی شوند
اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی
بوته ای در دامنه ای باش
ولی بهترین بوته ای باش که در کناره راه می روید
اگر نمی توانی درخت باشی، بوته باش
اگر نمی توانی بوته ای باشی، علف کوچکی باش
و چشم انداز کنار شاه راهی را شادمانه تر کن
اگر نمی توانی نهنگ باشی، فقط یک ماهی کوچک باش
ولی بازیگوش ترین ماهی دریاچه!
همه ما را که ناخدا نمی کنند، ملوان هم می توان بود
در این دنیا برای همه ما کاری هست
کارهای بزرگ و کارهای کمی کوچکتر
و آنچه که وظیفه ماست، چندان دور از دسترس نیست
اگر نمی توانی شاهراه باشی، کوره راه باش
اگر نمی توانی خورشید باشی، ستاره باش
با بردن و باختن اندازه ات نمی گیرند
هر آنچه که هستی، بهترینش باش!
"داگلاس مالوچ"
درختان می گویند «بهار»
پرندگان می گویند «لانه»
سنگها می گویند «صبر»
و خاکها می گویند «مصاحب»
و انسانها می گویند «خوشبختی»
اما همهی ما در یک چیز شبیهیم،
در طلب نور !
ما نه درختیم
و نه خاک .
پس خوشبختی را با علم به همهی ضعفهایمان در تشخیص،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم ...
"حسین پناهی"
من می خواهم بدانم که ... راستی راستی
زندگی یعنی این که توی یک تکه جا ...
هی بروی و برگردی تا پیر شوی و دیگر هیچ؟!...
یا این که طور دیگری هم...
توی دنیا می شود زندگی کرد؟ ...
برگرفته از کتاب ماهی سیاه کوچولو
نوشته ی صمد بهرنگی
انسان باش، پاکدل و یکدل؛
زیرا که گرسنه بودن، صدقه گرفتن و در فقر مردن؛
هزار بار قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است.
در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست،
برخیز تا بگریند ...
"کوروش کبیر"
خانه ی دوست کجاست؟
خانه دوست در آن عرش خداست؛
خانه ی دوست در آن قلب پر از نور خداست؛
و فقط دوست، خداست ...
سلیمان باش و دستور بده!
به خشمت بگو : برو آن طرف بایست. برو و بر سر تکبرم خالی شو.
به قهرت بگو: شما بفرمایید و بین من و جناب دروغ قهر برقرار کنید.
به دیو درونت قاطعانه بگو: نـــــــــه ، من غلام تو نیستم. تو غلام منی!
مانند سلیمان مُلک وجودت را فرمانروایی کن!
"الهی قمشه ای"
لبیک یا حسین (علیه السلام) یعنی: ما اینجا خواهیم ماند و ندای ما خواهد ماند که آمریکایی ها آن را بفهمند آمریکایی ها نمی دانند لبیک یا حسین یعنی چه یعنی این که در معرکه جنگ حاضر باشی هر چند تنها باشی و هر چند مردم تو را رها کرده باشند و تو را متهم کرده باشند و تو را تنها گذاشته باشند یعنی تو و مالت و زن و فرزندانت در این معرکه جنگ باشید یعنی مادر، فرزندش را به میدان جنگ بفرستد و هنگامی که فرزندش شهید شد و سرش بریده شد و به سوی مادرش انداخته شد مادرش آن را به خانه برده، خاک و خون را از آن پاک کرده و به او بگوید: از توراضی هستم!
خداوند رو سفیدت کند همانطور که مرا در روز قیامت و نزد فاطمه زهرا (س) رو سفید کردی! این است معنای لبیک یا حسین! یعنی مادر و خواهر و زن می آید تا شوهر یا برادر یا فرزندش را لباس رزم بپوشاند و او را راهی میدان جنگ کند، یعنی زینب، جواز مرگ و شهادت را به برادرش حسین تقدیم کند و با این کلام سخن را خاتمه می دهیم تا جهانیان آن را بشنوند و این گونه نیست که فقط کفن پوش باشیم بلکه ما کفن پوش و سلاح به دست خواهیم بود.
و در پایان اینکه لبیک یا حسین ...
«سید حسن نصر الله»
مردم بنده و برده ی دنیا و جلوه های فریبنده ی آن هستند؛
و دین لقلقه زبانشان است؛
تا جایی که گذران زندگی آن ها پا برجا باشد؛
دین را نگهداری می کنند؛
و زمانی که به بلا آزموده شوند؛
دین داران قلیل اند ...
خودت را ببخش تا زندگی ات تباه نشود؛
و این را بدان که فقط انسان مرده، اشتباه نمی کند...