هرگز با احمق ها بحث نکنید.
آنها اول شما را تا سطح خودشان پایین می کشند،
بعد با تجربه ی یک عمر زندگی در آن سطح، شما را شکست می دهند!
«مارک تواین»
هرگز با احمق ها بحث نکنید.
آنها اول شما را تا سطح خودشان پایین می کشند،
بعد با تجربه ی یک عمر زندگی در آن سطح، شما را شکست می دهند!
«مارک تواین»
آدم اگه بخواد فقط خوشبخت باشه، به زودی موفق میشه
ولی اون می خواد خوشبخت تر از دیگران باشه و این مشکله
چون اون دیگران رو خوشبخت تر از اون چیزی که هستن تصور می کنه ....!
"مونتسکیو"
لبیک یا حسین (علیه السلام) یعنی: ما اینجا خواهیم ماند و ندای ما خواهد ماند که آمریکایی ها آن را بفهمند آمریکایی ها نمی دانند لبیک یا حسین یعنی چه یعنی این که در معرکه جنگ حاضر باشی هر چند تنها باشی و هر چند مردم تو را رها کرده باشند و تو را متهم کرده باشند و تو را تنها گذاشته باشند یعنی تو و مالت و زن و فرزندانت در این معرکه جنگ باشید یعنی مادر، فرزندش را به میدان جنگ بفرستد و هنگامی که فرزندش شهید شد و سرش بریده شد و به سوی مادرش انداخته شد مادرش آن را به خانه برده، خاک و خون را از آن پاک کرده و به او بگوید: از توراضی هستم!
خداوند رو سفیدت کند همانطور که مرا در روز قیامت و نزد فاطمه زهرا (س) رو سفید کردی! این است معنای لبیک یا حسین! یعنی مادر و خواهر و زن می آید تا شوهر یا برادر یا فرزندش را لباس رزم بپوشاند و او را راهی میدان جنگ کند، یعنی زینب، جواز مرگ و شهادت را به برادرش حسین تقدیم کند و با این کلام سخن را خاتمه می دهیم تا جهانیان آن را بشنوند و این گونه نیست که فقط کفن پوش باشیم بلکه ما کفن پوش و سلاح به دست خواهیم بود.
و در پایان اینکه لبیک یا حسین ...
«سید حسن نصر الله»
جس در سازمان ملل مترجمی را میشناخت که در زندگی عادی زبانش طوری میگرفت که نفسش بند میآمد. ولی وقتی ترجمه می کرد مثل بلبل حرف میزد.
این مشکل روانی او فقط وقتی بود که از زبانِ خودش حرف میزد و همین که فکرِ شخص دیگری را بیان می کرد تمامِ اطمینان و اعتمادش را به خود باز مییافت.
به عبارت دیگر دوست داشت دیگران برایش فکر کنند.
برگرفته از کتاب خداحافظ گری کوپر اثر رومن گاری
باور کن همان چیزی که از دست دادنش برای انسان سخت ترین کارهاست،
سرانجام همانی است که دیگر رغبتی به آن ندارد...!
پس برای ماندن کسی و انجام کاری اصرار نکنید!
"آلبر کامو"
کسی که بینایی را خلق کرده است، یقینا
بیناست. یک کور نمی تواند بینایی را خلق
کند. پس او تو را می بیند. از او کمک بخواه!
"الهی قمشه ای"
بهار آمده است و زمین، بچه ای را می ماند،
شعر از بر کرده، شعرهای بسیار!
شعری از راینر ماریا ریلکه
ترجمه محمود حدادی
پیشاپیش سال نو بر همه شما عزیزان مبارک
سال بسیار خوبی داشته باشید
گاهی اصلا راهی وجود نداره و
شخص باید دیوارا رو بشکونه و
راهشو از بین چوب ها باز کنه تا
به جایی که میخواد بره برسه
"لوسی مود مونتگومری"
لوسی مود مونتگومری نویسنده معروف کانادایی در 30 نوامبر 1874 در جزیره
پرنس ادوارد دیده به جهان گشود. وقتی 21 ماهه بود مادرش را بر اثر بیماری سل
از دست داد. پدرش نیز در هفت سالگی او را ترک کرد و حضانتش را به پدر و مادربزرگش سپرد.
آن دو رفتار سخت گیرانه ای با لوسی داشتند و او اغلب اوقات تنها بود و همین تنهایی
به خلق دوستان و دنیاهای خیالی ذهن و تقویت قوه ی تخیلش کمک کرد. این نویسنده کانادایی
بیشتر به خاطر مجموعه رمان هایش شناخته می شود که با رمان آن شرلی در گرین گیبلز آغازشد
وی در سال 1942 درگذشت.
گفت: "دیوانگی شاخ و دم ندارد. وقتی آدم با آدم های دیگر شباهت نداشته باشد، دیوانه محسوب می گردد."
گفتم: "اگر همه مردم دیوانه بودند ، تا حالا همدیگر رو خورده بودند."
گفت: "نکته همین جاست که آفت عالم و بلای جان بنی آدم همیشه نیم عقلا و نیم دیوانگان بوده اند . و الا از آدم تمام عاقل و تمام دیوانه – اگر فرضا پیدا شود – هرگز سر سوزنی آزار نمی رسد."
دارالمجانین | محمدعلی جمالزاده (1376-1270)
شما هرگز یک دزد را به خانه تان دعوت نمی کنید …
پس چرا اجازه می دهید افکاری که شادی شما را می دزدند
در ذهنتان بمانند؟!
چارلی چاپلین
سوال : اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید و ببینید که بیست کیلو چاق شده اید نگران نمی شوید؟
البته که می شوید! سراسیمه به بیمارستان تلفن می زنید: الوو، اورژانس، کمک، کمک، من چاق شده ام!
اما اگر همین اتفاق به تدریج رخ بدهد، یک کیلو این ماه، یک کیلو ماه آینده و...
آیا باز هم همین عکس العمل را نشان می دهید؟ نه! با بی خیالی از کنارش می گذرید.
برای کسانی که ورشکسته می شوند، اضافه وزن می آورند یا طلاق می گیرند یا آخر ترم مشروط می شوند این حوادث به یکباره اتفاق نمی افتد.
یک ذره امروز یک ذره فردا و سرانجام یک روز هم انفجار و سپس می پرسیم: چرا این اتفاق افتاد؟
زندگی ماهیت انبار شوندگی دارد. هر اتفاقی به اتفاق دیگر افزوده می شود، مثل قطره های آب که صخره های سنگی را می فرساید.
ما باید هر روز این پرسش را برای خود مطرح کنیم: به کجا دارم می روم؟ آیا من سالم تر، مناسب تر، شادتر، ثروتمندتر مهربان تر و با ایمان تر از سال گذشته ام هستم؟
و اگر پاسخ منفی است بی درنگ باید در کارهای خود تجدید نظر کنیم.
راز شاد زیستن
آندرو ماتیوس
وقتی از ته دل بخندی،
وقتی هر چیزی را به خودت نگیری،
وقتی سپاسگزار آنچه که هست باشی،
وقتی برای شاد بودن،
نیاز به بهانه نداشته باشی،
آن زمان است که واقعا زندگی می کنی…
بازی زندگی، بازی بومرنگهاست،
اندیشهها، کردارها و سخنان ما، دیر یا زود با دقت شگفتآوری به سوی ما بازمیگردند.
زمانی که آدمی بتواند بی هیچ دلهره ای آرزو کند، هر آرزویی بی درنگ برآورده خواهد شد.
برگرفته از کتاب چهار اثر نوشته فلورنس اسکاول شین
محال است بارانی از محبت به کسی هدیه کنی
و دست های خودت خیس نشود
چه زیباست
بی قید و شرط عشق بورزیم
بی قصد و غرض حرف بزنیم
بی دلیل ببخشیم
و ازهمه مهم تر
بی توقع
به تمام موجودات محبت کنیم...
عجیب است که مردم چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش می کنند...
اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به همراهانشان کنند،
شیطان در تنهایی خود خواهد مرد.
"هلن کلر"
برگرفته از کتاب «سه روز برای دیدن»
اثر: هلن کلر
ترجمه: مرضیه خوبان فرد
"هلن کلر در سال 1880در آلابامای آمریکا به دنیا آمد او در 18ماهگی در اثر یک بیماری سخت، بینایی و شنوایی خود را از دست داد و چون هنوز صحبت کردن را به خوبی یاد نگرفته بود، توانایی حرف زدن را نیز نداشت. در سن 7 سالگی، والدبن هلن معلمی را برای او گرفتند تا شاید بتواند با وی ارتباط برقرار کند. زندگی واقعی هلن زمانی آغاز شد که آنی سالیوان 21 ساله به عنوان معلم وارد زندگیش شد. آنی پس از مدتها تلاش و با فشار دادن علامتهایی بر کف دست هلن، توانست معنی کلمات را به او یاد بدهد. پس از مدتی، هلن توانست علاوه بر نوشتن کلمات بر کف دست افراد، خط بریل را نیز یاد بگرید. او درسن 20 سالگی وارد دانشگاه شد و توانست 4 سال بعد، در سال 1904 فارغ التحصیل شود. هلن کلر از دوران دانشجویی نویسندگی را شروع کرد و تا آخر عمر ادامه داد. هلن 12 کتاب و مقالات بی شماری در زمینه نابینایی، ناشنوایی، مسایل اجتماعی و حقوق زنان نگاشت. او ادبیات آلمانی، فرانسه و انگلیسی را فرا گرفت و بعدها در رشتههای مختلف دیگر آموزش دید. هلن کلر در سال ۱۹۶۸ در سن ۸۸ سالگی و بعد از یک عمر زندگی پرثمر درگذشت"
مادر از همه ی ما ضعیف تر بود؛
نه بخاطر غصه های مشترکمان،
بلکه بخاطر همدردی هایی که
با تک تک ما کرده بود...
برگرفته از رمان قصر اثر
فرانتس کافکا (فصل پانزدهم، صفحه 121)
هر چه انسان تر باشیم زخمها عمیقتر خواهند بود، هر چه بیشتر دوست بداریم بیشتر غصه خواهیم داشت ، بیشتر فراق خواهیم کشید و تنهاییهایمان بیشتر خواهد شد . شادیها لحظهای و گذرا هستند ، شاید خاطرات ِ بعضی از آنها تا ابد در یاد بماند ؛ اما رنجها داستانش فرق میکند ، تا عمق وجود آدم رخنه میکند و ما هر روز با آنها زندگی میکنیم ؛ انگار که این خاصیت انسان بودن است.
"اوریانا فالاچی، روزنامه نگار و نویسنده ایتالیایی (1929-2006)"
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
این کتاب که رمانی به زبان ایتالیایی است برخلاف اسمش نامه نیست بلکه گفتگوهای زنی باردار با فرزند درون شکمش می باشد. فالاچی از زبان زنی باردار خصوصیات دنیایی که در آن زندگی کرده است را برای فرزند درون شکمش بازگو می کند.
حالا که ما یاد گرفته ایم
در هوا مثل یک پرنده پرواز کنیم
و در دریا مثل یک ماهى شنا کنیم
فقط یک چیز باقى مانده؛
یاد بگیریم مثل یک آدم
روى زمین زندگى کنیم...!
"جرج برناد شاو"
ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻧﮑﻦ برای ﻧﻌﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍوند ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ است؛
زﯾﺮﺍ ﺗﻮ نمیدانی ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
و ﻏﻤﮕﯿﻦ نباش ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺖ...
ﺯﯾﺮﺍ ﺗﻮ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻋﻮﺽِ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ،
پس سعی کن ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮐﺮ باشی...
"الهی قمشه ای"
در کنار ساحل قدم می زدم و می خواستم به جایی دیگر بروم که درخشش چیزی از فاصله دور توجهم را به خود جلب کرد.
جلوتر رفتم تا به شیء درخشان رسیدم.
نگاه کردم دیدم یه قوطی نوشابه است، با خودم فکر کردم، در زندگی چند بار چیزهای بی ارزش من را فریب داده و من را از مسیر اصلی خودم غافل کرده است و وقتی به آن رسیدم دیدم که چقدر بیهوده بوده است،
ولی آیا اگر به سمت آن شیء بی ارزش نمیرفتم، واقعا می فهمیدم که بی ارزش است یا سالها حسرت آن را می خوردم !!
"دومین مکتوب" اثر پائولو کوئیلو