هنر و ادبیات

هنر و ادبیات

سلام
قدمتون به روی چشم ^_^
این وب متعلق به شماست.
کپی از مطالب و تصاویر هم آزاد
ممنون از بازنشرتون :)

بایگانی

اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی،
باران روزی به تو خواهد گفت کجا کاشته ای …

"پس نیکی را بکار،
بالای هر زمینی…
و زیر هر آسمانی….
برای هر کسی... "

تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت!!

که کار نیک هر جا که کاشته شود به بار می نشیند …

اثر زیبا باقی می ماند،

حتی اگر روزی صاحب اثر دیگرحضور نداشته باشد ...

 

۱۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۰۴

تمام افکار خود را روی کاری که دارید انجام می دهید، متمرکز کنید. 

پرتوهای خورشید تا متمرکز نشوند، نمی سوزانند.

«الکساندر گراهام بل»

 

۱۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۴۲

سلام عیدتون مبارک

صد سال به این سال ها

امیدوارم سال خوبی رو گذرونده باشید و

سال سرشار از خوبی و خوشی رو در بیش داشته باشید smiley

یادمون نره امسال قرار گذاشتیم فقط کالای ایرانی بخریمheart
 
۱۸ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۱ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۲۲

از امروز هرکی ازت پرسید حالت چطوره ؟

بگو عالی ام ...

عالیم یعنی فرمان به کاینات ، به زمین و زمان ، به همه دنیا به همه فرشته های عالم ...

که ای خدا ، ای آسمون ، ای زمین ، حال من باید عالی باشه ...

حتی اگه بد بد بدم هستی بگو عالیم ...

عالیم دروغ به خود نیست ، عالیه فریب

نیست ، این یعنی چند ثانیه بعدش عالی می شی. . .

همیشه مثبت باش ...

قانون اندیشه یک قانون بسیار بسیار قدرتمنده ..

فکر ما زندگی ما رو تغییر میده ...

فکر های خوب و مثبت کن ...

نترس ، از همین امروز شروع کن،

تو میتونی دنیات رو تغییر بدی ،

تو میتونی به هرچی میخوای برسی ،

امروز اولین روز از ادامه زندگی توست ،

تولدت مبارک....

۲۳ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۰۰

مرا با حقیقت بیازار

اما هرگز با دروغ

آرامم نکن!

 

برگرفته از رمان جان شیفته اثر رومن رولان

 

۱۳ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۵۳

مادربزرگم می‌گوید:

قلب آدم نباید خالی بماند، اگر خالی بماند؛

مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت می‌کند ...

 

«نادر ابراهیمی»

 

 

۳۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۶ ، ۱۹:۳۱

گاهی تنها ماندن؛

بهای آدم ماندن است !

 

۲۸ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۶ ، ۱۹:۴۰

پیش از آنی که عزادار محرم باشی
سعی کن در حرم دوست تو محرم باشی
خاک از حُرمت شش گوشه ی او حُرمت یافت
گر شوی خاک رهش قبله عالم باشی
منزلت نیست تو را بی مددِ مهرِ حسین
گر چه موسی شوی و عیسی مریم باشی
گر چه نیکوست به اندوه و غمش ناله زدن
سعی کن زینت این روضه و پرچم باشی

شادی هر دو جهانت به خدا تأمین است

گر در این ماه عزا همسفر غم باشی

صاحب بزم حسین است و علی و زهرا

نکند غافل از این محفل ماتم باشی

هَمرَه زمزم اشکی که تو را بخشیدن

میتوان مُحرِم بیت اللهِ اعظم باشی

به همان دست و سر و سینه ی مجروح قسم
شرط عشق است بر این زخم تو مرهم باشی

"سید هاشم وفایی" 


 

 

۲۷ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۲۳:۳۰

بلند بخوانیم؛

درشت بنویسیم؛

آویزه ی گوشمان کنیم که :

«تقوا» آن نیست؛

که با یک «تق»، وا برود...

 

۲۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۱۸

زندگی یک هدیه است؛

به ما حق ویژه، فرصت و مسؤولیت می‌دهد؛

باید به ازای آن، چیزی بازگردانیم و آن خودِ اصلاح ‌شده ماست.

«تونی رابنیز»

 

۱۵ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۳۴

خورشید چراغکی ز رخسار علی ست؛

مه نقطه کوچکی ز پرگار علی ست؛

هر کس که فرستد به محمد «ص» صلوات؛

همسایه ی دیوار به دیوار علی ست ...

 

**عید غدیر خم بر شما مبارک باد**

 

 

 

۲۷ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۲۶

اسماعیل تو ممکن است فرزندت نباشد، تنها پسرت نباشد؛

زنت، شویت، شغلت، شهرتت، شهوتت، قدرتت، موقعیتت، مقامت و …

هر چه در چشم تو، جای اسماعیل را در چشم ابراهیم دارد؛

و اکنون که «آهنگ خدا» کرده‌ای، ذبح کن؛

گوسفند را هم از آغاز تو خود انتخاب مکن، بگذار خدا انتخاب نماید و آن را، به جای اسماعیلت، به تو ارزانی کند.

 

برگرفته از کتاب حج دکتر علی شریعتی

 

 

 

۱۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۶ ، ۲۱:۵۰

انسان های قوی می دانند چگونه به زندگی شان نظم دهند ...

حتی زمانی که اشک در چشمانشان حلقه می زند ...

همچنان با لبخندی روی لب می گویند ...

من خوب هستم ...

تغییر در پیش است ...


 

۱۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۶ ، ۰۹:۴۷

به یکدیگر مِهر بورزید‌‌ اما از مِهر بَند نسازید؛

بگذارید که مِهر دریای مواجی باشد در میان دو ساحل روح های شما ...

«جبران خلیل جبران»

 

۱۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۵۶

این روزها به جای «شرافت» از انسان ها؛ فقط «شر» و «آفت» می بینی ...!

برگرفته از وبلاگ مرجان سرخ

۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۳۱

این روزها مردم؛

قیمت همه چیز را می دانند؛

ولی ارزش هیچ چیز را نمی دانند ...

"اسکار وایلد"

 

 

 

اسکار وایلد، نویسنده و شاعر ایرلندی (1900-1845)، در دوران زندگی اش آثار جاودانه ای را خلق کرد. سخنان زیبای اسکار وایلد در کنار کتاب هایش دلیل شهرت و محبوبیت او می باشد. مشهورترین اثر وی مجموعه داستان های شاهزاده خوشبخت (و پرستوی کوچولو) است.

 

۱۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۳۹

ماه من
دل به غم دادن و از یأس سخن‌ها گفتن
کار آنهایی نیست
که خدا را دارند

ماه من
غم و اندوه اگر هم روزی
مثل باران بارید
یا دل شیشه‌ای‌ات
از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا
چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود
که خدا هست خدا هست هنوز

«قیصر امین پور»

 

۱۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۱۶:۳۲

یا ضامن آهو، دل شکسته ی من؛

به پای بوس نگاهت، غریب می آید؛

آری!

حَرَمَت، قبله ی دل های شکسته است؛

با همه ی نگرانی ها و غم هایش؛

همین که دلش را؛

به پنجره فولاد تو گره می زند؛

آرام می گیرد؛

این را بارها، از کبوتر های حَرَمَت شنیده ام ...

 

 

۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۰

رمان سیذارتا اثر هرمان هسه شبیه حکایت شیخ صنعان اثر عطار است. درونمایه ی هر دو اثر حستجوی کمال و طی طریق از کمال ظاهری به مرتبه ای ازکمال واقعی است. سیذارتا و شیخ صنعان که هر دو دارای مقام و مرتبه ای از کمال هستند، در جستجوی کمال واقعی همه چیز را ترک می کنند و به جستجو می پردازند. 

سیذارتا پسر برهمنی است که در کرانه رودخانه و در کنار زورق ها پرورش می یابد و به درس های پدر و فرهیختگان و افراد دانا گوش می دهد. پدر از این که پسرش ولع یادگیری دارد بسیار خشنود است و وجود مادر مملو از عشق به سیذارتا. اما سیذارتا احساس رضایت نمی کند او باید خویشتن خویش را می یافت. بنابراین از خانه ی پدری می رود تا شمن شود و به ریاضت بپردازند. سیذارتا تنها یک هدف داشت؛ تهی شدن از هر چیز: از آرزو، شادمانی و از رنج و اگر به نفس غلبه می کرد، همه چیز در او بیدار می شد و در خویشتن خویش غرق می شد و سیذارتا غرق شدن در خویشتن خویش را از شمن ها آموخت. حس ها و خاطرات را در خود می کشت و به جانور و سنگ تبدیل می شد، اما دوباره به خود می آ مد، هزاران بار از خود گریخته بود ولی بازگشت او اجتناب ناپذیر بود.

سیذارتا این بار تصمیم گرفت به محل اقامت بودا برود و شاگرد او شود. بودا طریقه رهایی از رنج را یعنی رهایی از رنج این جهان و زندگی را آموزش می داد.کسانی که راه بودا را پیش گرفته بودند، رستگار می شدند. ولی سیذارتا آنجا را هم ترک کرد و راه خویش را دنبال کرد.

این بار سیذارتا با زنی زیبا (کاملا) آشنا می شود و زندگی مادی را تجربه می کند. در کنار این زن، دوست داشتن، مهرورزی و خوشی ها را می آموزد تا اینکه شبی خوابی می بیند و این زمانی است که تقریباً جوانی اش سپری و موهایش سفید شده است. روزی خواب می بیند که پرنده ای که این زن زیبا داشت در لانه اش مرده و سیذارتا آن را بیرون می آورد و دور می اندازد. گویی هر چه در درون خود، نیکی داشته، بیرون ریخته است و ترس وجودش را فرا می گیرد و حس می کند تمام زندگی اش را بیهوده سپری کرده است.بعد از این خواب، آن زن را ترک می کند. سیذارتا دیگر به مرگ خود راضی بود و حاضر نبود بیش از این بار زندگی بی محتوای خود را به دوش بکشد، اما در ساحل رودخانه ناگهان به یاد کلامی در دعای برهمنان می افتد که انسان را به ادامه راه و رسیدن به کمال فرا می خواند. بالاخره سیذارتا در ساحل رودخانه اقامت می کند. روزی افرادی از رودخانه می خواهند عبور کنند تا نزد بودا بروند؛ زیرا او در بستر مرگ است و یکی از آنها زن زیبا با پسرش است که جزء رهروان بودا شده است. این پسر در واقع پسر خود سیذارتا است، اما در راه این زن زیبا دچار مارگزیدگی می شود و می میرد و سیذارتا پی می برد که پسربچه، پسر خود او است. پسر را نزد خود نگه می دارد، اما چون پسرک به آن زندگی عادت نداشت سیذارتا را رها می کند و از آنجا می رود. سیذارتا به دنبال او می رود ولی او را پیدا نمی کند و باز می گردد، وقتی نگاهش به آب رود می افتد، با دیدن چهره ی خود به یاد پدرش می افتد و روزی را به یاد می آورد که پدرش را رها کرد و به زاهدان پیوست و پی می برد که پدرش نیز همان درد را چشیده بود که او اکنون برای پسرش می کشد. سرانجام سیذارتا با گوش سپردن به آوای رود، آرامش درونی خود را باز می یابد و درمی یابد که اگرچه آب همواره در گذر است، اما همیشه نیز پابرجا است. این درس بزرگی برای سیذارتا است. او اکنون راه رستگاری را یافته است.

 

شیخ صنعان پیری صاحب کمال و پیشوای مردم زمانه خویش بود. او قریب پنجاه سال در کعبه اقامت داشت و هرکس به حلقهٔ ارادت او درمی‌آمد از ریاضت و عبادت نمی‌آسود. شیخ خود نیز هیچ سنّتی را فرو نمی‌گذاشت و نماز و روزه بی‌حد به‌جا می‌آورد.

شیخ حدود پنجاه بار حج کرده و در کشف اسرار معنوی به مقام کرامت رسیده بود شیخ چند شب پیاپی خواب می‌بیند که مقیم روم شده و بر یک بت سجده می‌کند. شیخ با مریدانش به روم سفر می‌کند و در آنجا دختری مسیحی را می‌بیند و عاشق او می‌شود. شیخ بیش از یک ماه برای وصال دختر عجز و لابه می‌کند. دختر برای شیخ چهار شرط می‌گذارد:

سجده کردن بر بت، سوختن قرآن، نوشیدن خمر و دست شستن از ایمان

شیخ علاوه بر اجرای این شروط، یکسال نیز به جای کابین دختر برای او خوکبانی می‌کند ( عطار می خواهد این نکته را یادآوری کند که در وجود هرکس خوک های بسیاری هست که تا آن ها را نکشد، رها و پاک نمی شود) مریدان از بازگشت شیخ ناامید می‌شوند و به دیار خود باز می‌گردند. یکی از مریدان که در سفر با شیخ نبوده به امید بازگشت شیخ به روم سفر می‌کند و در آنجا ۴۰ روز برای شیخ به دعا و تضرع می‌نشیند. سرانجام پیامبر اسلام را در خواب می‌بیند و مژده بازگشت شیخ را می‌گیرد. شیخ سرانجام از قید عشق دختر آزاد می‌شود.

در هر دو داستان عشق جایگاه ویژه ای دارد و آغاز تحولات اساسی با عشقی زمینی آغاز می شود و به سرانجام می رسد. شیخ صنعان را عشق دختر مسیحی از پیله ی بی گناهی و زهد خود بیرون می کند و پایمردی او در این عشق است که او را از هر چه دارد رها می سازد. در واقع زاهد خداپرست با اطاعت از انسان مورد علاقه ی خود و ترس از خشم وی و تلاش برای جلب رضایتش همان رفتاری را که لازم است در برابر خداوند داشته باشد پیشاپیش تمرین می کند. در رمان سیذارتا نیز کاملا داشتن پول و کار کردن نزد بازرگان را برای سیذارتایی که از زندگی عادی علاوه بر حقارت، احساس کراهت و گناه نیز دارد، شرط می کند.

نکته ی آخر این که سیذارتا لذت های مادی و معنوی را  می چشد ولی احساس سعادت نمی کند. تنها آن زمان که رنج های دنیوی و مردمی را با تمام وجود احساس می کند به روشن بینی و درک سعادت نایل می شود. شیخ صنعان لذت های معنوی را به تمامی داشت و در حرم امن الهی معتکف بود، اما او می توانست به مرتبه ای بالاتر از کمال دست یابد. در این راه او باید رنج را بیازماید و در این آزمایش، مرتبه و مقام و همه ی لذت های خویش را از دست بدهد و پست ترین مراتب زندگی را از سر بگذراند. وضعیت شیخ صنعان یادآور وضعیت آدم در بهشت است و برای کمال و آزموده شدن در راه کمال باید رنج های مرتبه ی خاک را بچشد. مریدان در این میان جماعت فرشتگان درونی و بیرونی اند و آن مرید صادق و کارآزموده قلب آدم است که روزنه ای از امید را به خورشیدی تابان از بخشش الهی بدل می کند. 

منابع:

نشریه ادبیات تطبیقی سال سوم، شماره 6، تابستان 1391

ویکی پدیا، دانشنامه آزاد

 

۱۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱ ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۴۶

همیشه فکر می کردم بدترین چیز زندگی این است که در تنهایی تمام شود.

اما بدترین چیز، تمام شدن زندگی در میان مردمی است که به تو احساس تنهایی می دهند.

"رابین ویلیامز"

 

 

۱۹ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۶ ، ۲۳:۱۵